خیلی وقته...

به نام او که به گریه هایم نمی خندد...

خیلی وقته که واسم نامه ندادی

نه نگاهی نه پیامی و نه یادی

 

خیلی وقته که واسم غزل نگفتی

واسه مشکلام یه راه حل نگفتی

 

خیلی وقته گله و فاصله هامون

خیلی سر رفته مث حوصله هامون

 

خیلی وقته امضاهای رنگارنگت

نمی شینه پای نامه قشنگت

 

خیلی وقته دیگه چشمک ستاره

شبا دوریمو به یادت نمیاره

 

خیلی وقته ننوشتی خم طاقا

ننوشتی بوی تو داره اتاقا

 

خیلی وقته که نکردی هیچ سوالی

که ببینی دل من پره یا خالی

 

خیلی وقته ننوشتی گل پونه

غم نخور دنیا که اینجور نمی مونه

 

خیلی وقته که ازت خبر ندارم

خیلی وقته رو دلت اثر ندارم

 

خیلی وقته پیش چشم تو بدم من

ببینم مگه بهت حرفی زدم من؟

 

خیلی وقته نه پیامی نه تماسی

شدی عاشق و مجازه بی حواسی

 

واست امشب فال مولانا گرفتم

می دونم نمی گیرن اما گرفتم

 

در اومد قصه نی درد جدایی

منو کاش ببخشی اما بی وفایی

 

خیلی وقته بارون اینجاها شدیده

بی وفا نشو آخه از تو بعیده

 

خیلی وقته اینجا قحطی نسیمه

اما طوفان دلم مثل قدیمه

 

خیلی وقته ننوشتی توی نامه

دوس دارم عاشقیتو بدی ادامه

 

ننوشتی واسه من سلام بهونه

ببینم آخر کی می ره کی می مونه

 

خیلی وقته با مداد خیلی قرمز

ننوشتی سطر آخر بی تو هرگز

 

خیلی وقته اسممو صدا نکردی

آخر نامه واسم دعا نکردی

 

خیلی وقته منم از دست تو خستم

چمدون دل دیوونمو بستم

 

خیلی وقته که منم نامه ندادم

خیلی وقته که تو هم رفتی ز یادم

 

خیلی وقته رسیدم به این حقیقت

اونجاها انگار عوض شده سلیقت

 

راستشو بخوای دلم واسه خودم سوخت

که یه عمر چشمای خستشو به در دوخت

 

گفتم اینها رو واسه تو بنویسم

با دل شکسته با چشمای خیسم

 

دیگه گفتن از تو شد واسم غدغن

اما خوب شد که تو هم شدی مث من

 


پی نوشت:

آقای "مجید": من نه با مامان جونم قهر کردم و نه از سر بیکاری وبلاگ عشقولانه می نویسم. من فقط واسه یه نفر می نویسم. عشق من، دوست داشتن من، احساس بچه گانه من یا حالا هر چیزی که اسمشو بذارید، پوچ یا حقیقی، فقط مال همون یه نفره. می خواد خوشتون بیاد، می خواد بدتون بیاد. من که نگفتم بیاید وبلاگمو بخونید و نظر بدید. از این چیزا خوشتون نمیاد خوب نیاید به من چه؟ در ضمن من اینجا نه قراره به فاشیست رو بدم و نه به هیچ کس دیگه. هر کی هر شخصیتی داره نه به من مربوطه نه واسم مهمه.

مسافری از دیار فراموش شدگان: می دونید؟ من همیشه می گم آدم هر کاری رو که بخواد هر جوری که شده انجامش می ده و هر چی رو که بخواد می تونه بدست بیاره. ولی مهم خواستن و نخواستنه. هیچ بهانه ای رو هم هیچ وقت نمی تونم قبول کنم که نشد و نتونستم و... سرنوشت پآدما دست خودشونه. کسی هم نمی تونه جلوشونو بگیره. خیلی ببخشید که اینو می گم من اصلا نمی دونم مشکل شما چی بوده که نشده به هم برسید ولی خیلی از آقایون می ترسن، شهامتشو ندارن که همه جوره تلاششونو بکنن. خوشبختانه یا متاسفانه خانوما هم اینو خوب می فهمن. وقتی می بینن طرف مقابلشون حاضر نیست بخاطر رسیدن به هدفش شهامت به خرج بده خودشونو می کشن کنار. خود من اگه پسر بودم و یه دختری رو واقعا اونقدر که شما و دیگران می گید می خواستم خیلی بیشتر اغز اینا تلاش می کردم. نمی ذاشتم به این راحتی جلوی چشمم بذاره بره. حتی اگه شده از سر سفره عقد بلندش می کردم! این که می گید پای هم تا آخرش بمونن و... همش تو قصه هاست. توی دنیای واقعی یه دختر نمی تونه یه عمر به پای یه پسر بشینه. آینده ش تباه می شه. مگه آدم چند بار می خواد تو این دنیا زندگی کنه که اینجوری بخواد به آتیشش بکشه؟؟

نهال جون: می دونی چیه گلم؟ اگه تو هم به جای من بودی و یه مشت آدم خائن اطرافتو پر کرده بودن جوش میوردی و قاطی می کردی و چرت و پرت می گفتی. وقتی همه فقط به فکر خودشون باشن و اصلا واسشون مهم نباشه که تو چی هستی و چی می خوای، وقتی به اطرافت نگاه کنی و جز دروغ هیچی نبینی، وقتی ببینی تا وقتی دیگران بهت نیاز دارن بهت احترام می ذارن و تظاهر می کنن واسشون مهمی همین می شه دیگه.... بخدا وقتی این دختر دبیرستانیا رو می بینم بهشون اینقدر حسودیم می شه که نگو. چقدر راحتن. یادمه اون وقتا خیلی دلم می خواست زودتر بزرگ بشم. ولی حالا که مثلا بزرگ شدم (که ای کاش نمی شدم!) وقتی این همه دروغ می شنوم از دیگران دلم می خواست همون دبیرستانی باقی می موندم.... آره گلم اینجوری می شه که آدم قاطی می کنه!

نظرات 9 + ارسال نظر
سکوت دیوار چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 02:07 ب.ظ http://www.wall.blogsky.com

سلام بانو
نوشته هاتم مثله خودت سفید و پاکن؟
امیدوارم همینطور باشه....

شیدا چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 02:18 ب.ظ http://shoride.blogsky.com

سلااااام
خوبی؟! خیلی قشنگ می نویسی... من لینگت می کنم خانومی... خواستی یه سر بهم بزن... در کلبه ی من به روی همه بازه....
موفق باشی و به همه آرزوهای قشنگت برسی

تا بعد

نهال چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 04:42 ب.ظ http://fazmetr.blogsky.com

سلام عزیزم
یه چیزی بهت بگم؟؟؟؟میگم
تو هیچ وظیفه ای در باره ای آدمهای دوروغگوی دورو برت نداری....تو هم میتونی همون طوری باشی همون رفتاری رو داشته باشی که اونا دارن ...اما این کار کار شریفی نیست .....راه بهتر اینه که اونها رو ول کنی یا نهایتش اونها رو از خودت برونی این جور آدمها حتی ارزش ارتباط داشتن هم ندارن چه برسه به دوستی .....
منم وقتی که فکرشو میکنم که یه روزی باید حسرت این روزا رو بخورم یه جوری میشم .....سخته میدونم .....از همه سخت تر بزرگ شدنه ......من هم بزرگترین آرزوم اینه که بزرگ نشم .....همین طوری بمونم

آقا مجید جمعه 14 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 02:49 ق.ظ http://chaterman.blogsky.com

شرمندم.نمیتونم جوابتو ندم.باید یه چیزی رو بدونی که وقتی رفتی خونه شوهر نگی کسی راهنماییم نکرد.ولی من تمام کسایی رو که میگفتند واسه هم میمیریمو دیدم چی به سرشون اومده.۲ ماه اول خوشید و شام شبتون نون و عشقه.ولی بعد میفهمید زندگی همین یکی دو روز نیست ۱ عمره!!!

ترانه جمعه 14 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:01 ق.ظ http://to-unja-man-inja.blogsky.com

سلام ...شناختی؟!
آره..من دیگه دوست دختر سابق هویج جون نیستم.
یه آدم دیگه شدم...دوباره خودم شدم.وبلاگ جدید تاسیس کردم.از این به بعد اینجا بیا بهم سر بزن
راستی خبر جدید اینکه از دیشب وبلاگ رادیو جیبی(میلاد) هم توسط ۲ نفر نوشته میشه!من و خود میلاد.
منتظرتیم
http://radiojibi.blogsky.com

پی نوشت:راستی چرا دیگه جواب e-mail هامو نمیدی؟!

جوجو شنبه 15 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:35 ب.ظ

چه قدر اینا چیز میگن... به کسی چه خوووووووووووووووب... خودشون می دونن چیه و چی کار باید بکنن... اه اه اه... ای... به قول خودمون بیا برو تو این بستی بشه چیز که چیز کنیم خووووووووووووب... سلام... چه قدر اینا شلوغ میکنن... شیطونه میگه برم کامنت ها رو ببندمااااااااااااااااااااا... بخداااااااااااااا... دیگه داره چیز میشه هاااااااااااااااا مگه نه؟؟؟؟؟ خدا شاهده چیز شده خیلی... حالا میگم خووووووووووووووووووووب... مواظب خودت باش... به حرف بچه ها هم گوش نده... مامان جونتو یه ماچ بکن خووووووووووووووووب؟؟؟؟؟؟؟؟

جوجو ناقلا و خوشگل طلا قند عسل ملوس گلی جونم

ترانه دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:02 ب.ظ http://to-unja-man-inja.blogsky.com

کجایییییییییییییییییییییییی بانو؟ دیگه e-mail هم نمیدی برام!

نیلا یکشنبه 4 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:55 ق.ظ

نیلا یکشنبه 4 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:56 ق.ظ

سلام من تنهام یکی با من دوست میشه؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد